English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3408 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bargaining U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
bootleg U معامله قاچاقی انجام دادن
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
counter U جواب دادن معامله بمثل کردن با
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
To buy a pig in a poke. U چشم بسته معامله ای را انجام دادن
countering U جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered U جواب دادن معامله بمثل کردن با
transfer U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
shifted U انتقال تیر دادن
shift U انتقال تیر دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
demise U انتقال دادن مال
shuttled U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
table U به جدولی انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
package deals U معامله کلی معامله چکی
package deal U معامله کلی معامله چکی
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
futures goods U کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
fradulent conveyance U معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
returns U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
bargain U معامله
negotiations U معامله
bargaining U معامله
transaction U معامله
negotiation U معامله
transactions U معامله
penny worth U معامله
dealing U معامله
transactor U معامله گر
bargained U معامله
bargains U معامله
sells U معامله
trucks U معامله
treament U معامله
trucked U معامله
selling U معامله
truckman U معامله گر
trucking U معامله
truck U معامله
sell U معامله
trade in for U معامله کردن
strike a bargain U معامله کردن
hedgehoggy U سخت معامله
do business U معامله کردن
trucking U معامله کردن
reciprocity U معامله بمثل
barterer U معامله گر پایاپای
bargaining U معامله باصرفه
reciprocation U معامله متقابله
valid transaction U معامله صحیح
trucked U معامله کردن
terms of trade U شرایط معامله
venturing U معامله قماری
ventures U معامله قماری
dealing U خریدوفروش و معامله
ventured U معامله قماری
venture U معامله قماری
intercourse U مراوده معامله
reciprocal treatment U معامله متقابله
truck U معامله کردن
to take U معامله قماری
forward dealing U معامله به وعده
forward purchase U معامله سلف
private treaty U معامله خصوصی
negotiable U قابل معامله
reciprocity U معامله به مثل
arbitrage U معامله با منفعت
dealing in futures U معامله سلف
credit sale U اعتبار در معامله
package deals U معامله یکجا
bargains U معامله باصرفه
transacts U معامله کردن
transacting U معامله کردن
transacted U معامله کردن
transact U معامله کردن
sell-outs U معامله کردن
sell-out U معامله کردن
short sale U معامله سلف
option U اختیار معامله
options U اختیار معامله
bargain U معامله باصرفه
trucks U معامله کردن
arbitrage U معامله به سود
bargained U معامله باصرفه
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1construed
2purchase off the registry
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1to take a spell at whell
1انتقال قطعی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com